سردار شهيد خليل مطهرنيا در مهرماه 1338 در خانواده
اي مذهبي در روستاي علي آباد از توابع شهرستان جهرم چشم به جهان گشود. دوران پرنشاط
کودکي او با اندوه مرگ پدر مهربانش قرين گشت و در زماني که نهال وجود او اولين آوازهاي
رويش را سر مي داد در عزاي پدر نشست و از بهترين تکيه گاه عاطفه بي نصيب ماند. در طول
زمان تحصيل به کارهاي مختلفي نيز اشتغال داشت و مخارج زندگي و تحصيل خود را از دسترنج
خويش حاصل مي کرد.
شهيد
مطهرنيا پس از گذران دوران تحصيل ابتدايي و راهنمايي در سال 1357 و در بحبوحه پيروزي
انقلاب موفق به اخذ ديپلم شد و يک سال بعد يعني در سال 1358 بعد از انصراف از دانشگاه
(که در جريان انقلاب فرهنگي موقتا تعطيل شده بود) به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
جهرم درآمد. شهيد مطهرنيا که در دوران انقلاب در مبارزات مردمي در شهرستان جهرم از
جمله تسخير ژاندارمري و شهرباني و پادگان ارتش نقش فعالي داشت بعد از انقلاب از بنيانگذاران
اصلي بسيج و تشکيل دهندگان گروه هاي مقاومت اين شهرستان بود. بعد از شروع جنگ تحميلي
نيز از جمله کساني بود که رهسپار جبهه هاي حق عليه باطل شد و تا زمان شهادتش تقريبا
در تمام عمليات ها شرکت فعالانه داشت. در عمليات رمضان به عنوان فرمانده گردان و بعد
از آن به سمت فرماندهي طرح و عمليات لشکر المهدي(عج) منصوب گرديد و تا زمان شهادت در
اين سمت باقي ماند.
وي
در حال گذراندن دوره فرماندهي در تهران بود که عمليات کربلاي 5 شروع گرديد و به محض
اطلاع خود را به جبهه رساند و در اين عمليات شرکت کرد. شهيد مطهرنيا که در عمليات هاي
مختلف بارها به شدت مجروح شده بود سرانجام در تاريخ 9/11/65 در حالي که مانند آقايش
اباعبدالله الحسين(ع) سر بر بدن مطهر نداشت به ديدار حضرت دوست شتافت. خاک لاله خيز
شلمچه و عمليات کربلاي 5 يادمان پرواز ملکوتي اين عاشق واصل است. پيکر مطهر شهيد سحرگاه
پنجشنبه 19/11/65 در شهر قهرمان پرور جهرم تشييع و در کنار ديگر همرزمانش به خاک سپرده
شد.
شهيد
مطهرنيا در سال 1361 ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند به نام هاي سجاد و فاطمه مي باشد
که در وصيتنامه خويش درباره فرزندش سجاد خطاب به همسرش مي نويسد؛ فرزندم سجاد را با
اخلاق نيکو و صفات پسنديده تربيت نما و با خودت عهد کن که او را در راه اسلام فدانمايي.
در نامه اي ديگر شهيد به فرزندش اين گونه وصيت مي کند؛ هيچ وقت به خاطر مقام و مال
و ثروت به ديگران احترام نگذار. پشتيبانت خدا باشد و اميدت به تلاش و کار خود.
شهيد
مطهرنيا با قرآن و نهج البلاغه و با ائمه معصومين عليهم السلام مؤانستي خاص داشت و
شور عشق فرزند زهرا، خميني کبير، چنان در تار و پودش ريشه دوانده بود که در اين باره
مي نويسد؛ خداوند به شما منت نهاد و اين چنين رهبري را به سوي شما گسيل داشت تا به
پيروي از مکتب اسلام اين چنين از خود دفاع کنيد و بر ظلم و باطل بشوريد که به سعادت
برسيد.
در پايان، قسمتهايي ديگر از وصيتنامه شهيد را زمزمه مي کنيم: خداوندا تو را شکر مي کنيم که مرا از سرگرداني ها و پوچي هاي دنيا و زندگي بيرون آوردي و به راه مستقيم هدايت و رهنمون ساختي. لذت نعمات ابدي و جاودانيت در آخرت را که در قرآن کريم ذکر کرده بودي هر روز مرا از گسستن و شکستن قفسه دنيا و عروج به مقام قدس احديت آ ماده تر مي سازد.
گلچینی
از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره شخصیت حضرت آیتاللهالعظمی سیدعبدالحسین لاری
از دزفول تا لار
در مورد مرحوم آقای سید عبدالحسین لاری، اوّلاً
باید بگویم که لار در این زمینه اقبال آورده است؛ چون ایشان که اهل لار نیستند، دزفولی
هستند؛ منتها هیچ کس ایشان را به اسم دزفول نمیشناسد – حتّی اولاد ایشان هم خودشان
را لاری میدانند که البته اولادشان لاری هستند – ولی از بس شخصیت ایشان، شخصیت برجسته
و بزرگی بود، اصلاً گذشتهی ایشان در شخصیت مرحوم آقا سید عبدالحسین محو شد! این هم
از خصوصیّات ایشان است که «از کجا بوده و چه بوده» فراموش شد.
وجود خود ایشان و آن شخصیت عظیم علمی و بشری که
داشتند، بر همهی گذشتهی زندگیشان غالب شد. در واقع از جمله کسانی هستند که گذشتگان
ایشان به ایشان بزرگ میشوند؛ ایشان به گذشتگان خودشان بزرگ نمیشوند. هر کس هم به
ایشان منسوب است، عظمت پیدا میکند، نه اینکه چون ایشان اهل فلان شهرند، به خاطر فلان
شهر، یا به خاطر فلان پدر، یا فلان خویشاوند، بزرگ شوند. خویشاوندان به حساب ایشان
بزرگ میشوند. مرحوم آقا سید عبدالحسین، تحقیقاً از جملهی این اشخاصند.
تنها عکس بهجا مانده
ثانیاً اگر بخواهیم شخصیت علمی ایشان را درست بررسی
کنیم به این نتیجه میرسیم که اگر در نجف میماندند، قطعاً در ردیف آخوند خراسانی و
آقا سید محمدکاظم یزدی و آقا میرزا محمّد تقی شیرازی و اینها بودند. حدّ ایشان این
است. عکسی از مرحوم میرزای شیرازی در حال نماز وجود دارد که شاگردان عمدهی ایشان،
پشت سرش نشستهاند. آدم میتواند عکس آقا سید عبدالحسین را آنجا بشناسد. البته قطعی
نیست؛ لیکن من تقریباً اطمینان دارم، یعنی احتمال صدی هشتاد دارم که این عکسِ آقا سید
عبدالحسین لاری است. از میرزای شیرازی بیش از یک عکس باقی نیست و آن همان عکسی است
که در حال نمازِ ایشان برداشتهاند؛ کمااینکه از مرحوم آقا سید عبدالحسین هم یک عکس
موجود است که در حالِ نماز از ایشان برداشتهاند.
انسان در آن عکس، پشت سر میرزای شیرازی، آقا سید
محمدکاظم یزدی را میبیند. چند نفر از این بزرگان و معاریفِ شاگردان میرزا نشستهاند.
من در آن عکس، سید عبدالحسین لاری را – به احتمال زیاد – شناسایی کردم و به نظرم میرسد
که ایشان در ردیفِ اوّلند. در دستگاه میرزای شیرازی، همه چیز منظّم و مرتب بوده؛ یعنی
بلاشک هر کس در صف اول نماز و پشت سر ایشان مینشسته، در ردیف اوّل محسوب میشده است.
کمااینکه شرعاً مستحبّ است که اهل فضل و معنویت، پشت سرِ امام بنشینند که اگر برای
امام در حال نماز، حادثهای پیشامد کرد، مردم بعد از او، یک امام قطعی داشته باشند
که بایستد و پشت سر او نماز را ادامه دهند. این شرعاً هم مستحبّ است. بخصوص که در دستگاه
میرزای شیرازی، البته همه چیز مرتّب و منظّم و با نظامی انجام میگرفته است. من حدس
میزنم که آن ردیف جلو، پشت سر مرحوم میرزا – که در عکس قابل شناسایی است – زبدهی
شاگردان میرزا و برجستهترین آنها هستند که عکس ایشان هم هست.
فرستادهی میرزا
وقتی لاریها به نجف و سامره میروند که کسی را بیاورند،
میرزا ایشان را معرفی میکند و میگوید آقا سید عبدالحسین را ببرید. من نظیر این را
در یک، یا دو مورد دیگر از میرزا سراغ دارم که کسی را فرستاده است و حالا یک مورد را
که قطعاً یادم هست، مرحوم «آقا میرزا حسین سبزواری» است که او هم از بزرگان است – هم
حکیم است، هم فقیه است – فقهایی که در دستگاه میرزا حضور داشتند، حکیم هم بودند. در
مورد مرحوم آقا میرزا حسین سبزواری هم سبزواریها میروند و از ایشان میخواهند؛ ایشان
هم میفرستد و نامهای مینویسد که «دلم نمیآید ایشان را بفرستم؛ اما شما میخواهید،
چارهای نیست.»
در مورد آقا سید عبدالحسین هم چنین وضعی است؛ چون
شخصیت بزرگ و معروفی بودهاند، ایشان را به آن منطقهی فارس میفرستند. البته میشود
گفت که آن وقت مرکزیّت شیراز، مثل امروز نبوده است. در واقع شیرازِ امروز، طوری است
که کلّ فارس در آن، گم است – الان در ذهن افراد، اینگونه است – آن زمان اینطور نبوده؛
بلکه هرجایی از فارس، حکم خودش و شیراز هم حکم خودش را داشته است – منطقهی فارس و
منطقهی جنوب، شامل بوشهر و همهی این شهرها میشده است – من بعید هم نمیدانم علّت
اینکه میرزای شیرازی با آن بینش سیاسی، آقا سید عبدالحسین را برای لار معرفی میکند
و میگوید ببرید، این بوده است که میرزا واقف به قضایای جنوب ایران و آن گرفتاریهای
بوشهر و حضور انگلیسیها بوده، و میدانسته است که این جوهر و این فلز، مناسب چنین شرایطی
است؛ که بعد هم حدس میرزا درست درآمد و آقا سید عبدالحسین، شخصیت خودشان را آنجا نشان
دادند.
شخصیت برجستهی علمی
بنابراین اگر مرحوم آقا سید عبدالحسین، در نجف میماندند،
حدس من این است که ایشان کسی شبیه مرحوم آقا سید محمدکاظم، مثل آخوند خراسانی، مثل
آقا میرزا محمّدتقی شیرازی، در ردیف اوّلِ طبقهی بعد از میرزا قرار میگرفتند؛ یعنی
چنین شخصیتی بودند. این مرد وقتی که میخواهند بلند شوند و به شهری بروند که به عمرشان
در آنجا پا نگذاشته و آنجا را نمیشناسند – فقط یک عدّه آمده بودند و ایشان را برای
علم و تدوین علم میخواستند – هیچ شرطی جز این ندارند که چند نفر طلبه به من داده شود
که من با طلبههای خودم بروم و درس را شروع کنم! این نکتهی خیلی عجیبی در زندگی ایشان
است! یک مشت طلبه را با خود به آنجا میبرند و از اوّل، بساط علم را برپا میکنند.
بنابراین شخصیت علمی ایشان برجسته است. شخصیت زهدی
ایشان نیز، هم در اینجا معلوم میشود، هم بعد معلوم میگردد؛ منتها آن چیزی که در
زندگی مرحوم آقا سید عبدالحسین، خیلی برجسته است – که همهی چیزهای دیگر را تحتالشّعاع
قرار میدهد – شخصیت سیاسی ایشان است که نشاندهندهی جوهر انسانیشان است.
جلوتر از مشروطهخواهان
ببینید؛ قضایای مربوط به آزادی و هویّت ملی و این
حرفهایی که در بیانات ایشان هست، سالها قبل از مشروطه بر زبان و قلمشان جاری شده است.
آقا سید عبدالحسین، در مشروطه دخالت داشتهاند؛ منتها این حرفها مربوط به قبل از مشروطه
است. متأسفانه فرصت نشد که قبل از جلسهی شما مراجعهای بکنم و ذهنیّات خودم را تجدید
و نو کنم؛ اما آنطور که در ذهنم هست، شاید ده سال قبل از مشروطه – یعنی حدود سال
1315 ق و آن وقتها – ایشان آن بیانات و اظهار حضور سیاسی قوی را در آنجا داشتهاند؛
مبارزه با انگلیسیها را با آن شدّت داشتهاند!
انگلیسیها هم در مسائل اجتماعی، انصافاً آدمهای
خیلی چیزفهمی بودند – هنوز هم ما در بین این خارجیهای متجاوز، کسی را نداریم که مسائل
ایران را به قدر انگلیسیها فهمیده باشد! انگلیسیها مسائل درونی و این لایههای طبقاتی
جامعهی ما را خوب میفهمند – نکات را خوب میفهمیدند و روی آنها حساب میکردند و ترتیب
اثر میدادند.
امریکاییها در این پنجاه سالی که در مملکت ما بودند،
از خودشان در شناخت قضایای درونی ایران، خیلی کُندذهنی نشان دادند! روسها هم که اصلاً
هیچ؛ آنها هم مدّتها در ایران بودند و از ایران هیچ چیز نفهمیدند! انگلیسیها آن لایههای
طبقاتی را که شأن روحانی کجاست، شأن کاسبِ بازاری کجاست، شأن سیاستمدار کجاست، شأن
شازدهها کجاست و با هر کس باید چگونه رفتار کرد، خیلی خوب فهمیدند و از همهی آنها
کار میگرفتند! آنها فهمیدند که این آخوند، خطرناک است؛ بایستی با همهی وجود سعی کنند
که این آخوند را از بین ببرند! انگلیسیها از اوّل، نسبت به ایشان، این احساس را پیدا
کردند و تا آخر هم همین قضیه ادامه پیدا کرد؛ تا وقتی که ایشان در سال چهل و دو به
رحمت ایزدی رفتند.
به مقبرهی ایشان رسیدگی شود
به نظرم رسید که شما در این قضیه، با لار و جهرم
ارتباطی ندارید. خیلی خوب است که مجموعهی شما به لار و جهرم هم سری بزند. به نحوی
لار و جهرم را داخل کنید؛ چون لار، مرکز حضور ایشان و نامآوری لار به اسم مبارک ایشان
است. جهرم هم مدفن خانوادهی ایشان است – همه آنجا هستند – پس جهرم و لار – بخصوص
مقبرهی ایشان – فراموش نشود. مقبرهی ایشان در جهرم است دیگر. ما آنجا رفتیم. هم
قبر ایشان، هم قبر پسر بزرگ ایشان – که پدر آقای میرزا آیتاللهی است که در لار تشریف
دارند – و هم قبر آقای سید عبدالمحمّد، همه در قبرستان جهرم بود. ما رفتیم و مقبرهی
منوّر این حضرات را زیارت کردیم. چه جای مهمّی! منتها باید واقعاً به مقبره، توجّهی
بشود. این خانواده یک مقبرهی دستجمعی دارند که به نظرم گوشهی یک مسجد است – این طور
به نظرم رسید، یا شبیه مسجد است – غرض؛ حق این است که پرداخته شود. به این خانهای
هم که در لار واقع است و آقای آیتاللهی در آن به سر میبرند – که احتمال میدهم جزو
خانههای قدیمی همین خانواده باشد – رسیدگی شود.
البته من به لار نرفتهام؛ لیکن از جزئیّات، خوب
اطّلاع دارم. از بس من به آقای آقا سید عبدالعلی، از ته دل ارادت دارم – هم به ایشان،
هم به آقای حسین آقا – واقعاً از کسانی هستند که من از ته دل به آنها اخلاص دارم. یعنی
واقعاً سالهاست که محبّت آنها در اعماق دل بنده هست؛ از بس مردمان بزرگوار و شریف و
عزیزی هستند. من وضع منزل ایشان را میدانم. درهرحال، آن یادگارهای مرحوم آقا سید عبدالحسین
و آن قضایا، قدری بازشناسی شود.
البته ایشان در فیروزآباد هم قضایایی داشتهاند؛
کلاًّ قضایای زیادی در تمام منطقهی فارس و بوشهر دارند. اینکه اینجا اشاره شد استان
بوشهر، بیجا نیست؛ چون حوزهی کار مرحوم آقا سید عبدالحسین لاری، فارس و بوشهر بوده
است. در واقع عمدهی توجّه ایشان به بوشهر بوده؛ چون انگلیسیها آنجا بودند.
تعبیراتی که هنوز جدید است!
بنابراین شخصیت ایشان، شخصیتی است که هرچه بشود،
جا دارد برایش کار شود. ایشان در زمینهی فهم سیاسی هم عجیبند! من آن زمان که راجع
به ایشان فکر و مطالعه میکردم و قدری یادداشت مینوشتم، دیدم تعبیراتی در بیانات ایشان
است که این تعبیرات، امروز هم نو است؛ یعنی قضیه، قضیهی یک روحانی نیست که در خانهاش
نشسته و وقتی یک خلاف شرعی انجام میگیرد، میخواهد علیه این خلاف شرع، داد بکشد! اصلاً
این نیست. قضیهی یک بینش روشن سیاسی است. میفهمند که بر سر محیط و کشور چه میآید
و احساس میکنند تکلیفی دارند و میخواهند علیه آن وضع، قیام کنند. ایشان، استعمار
خارجی، واردات کالاهای خارجی به داخل ایران، تسلّط فرهنگی خارجی و چیزهایی از این قبیل
را در ضمن بیاناتشان به نحوی گنجاندند که انسان به وضوح، آن را مشاهده میکند!
یک روحانی بینظیر
علیایّحال، ما خوشحالیم از اینکه شما برای برگزاری
این همایش اقدام کردهاید. اگر شخصیت ایشان از این جهات، مورد توجّه قرار گیرد و به
مردم ایران معرفی شود، به نظر من خیلی شایسته است. من میخواهم اینطور بگویم که مرحوم
آقا سید عبدالحسین در نوع خودشان، یک روحانی بینظیرند؛ یعنی بنده شبیه ایشان را در
بین روحانیون برجستهی دورههای خودمان سراغ ندارم! آن جنبهی علمی ایشان و آن جنبهی
آگاهی فکری و سیاسی ایشان است. از جنبهی عملی هم ایشان، جهاد و تشکیل حکومت و سکّه
و تمبر و از این کارها داشتهاند. اینها چیزهایی است که من نظیرش را تا زمان خودمان
– یعنی تا زمان امام رضواناللهتعالیعلیه – واقعاً در هیچ کس سراغ ندارم؛ با این
عظمت مقام و شموخ آن مرتبهی علمی و سیاسی و فرهنگی و آگاهی و شجاعت.
بیانات در دیدار اعضای همایش بزرگداشت مرحوم سید
عبدالحسین لاری ۱۷/۰۱/۱۳۷۷
قیام علیه انگلیس و برپایی حکومت اسلامی لارستان
مرحوم آیتاللّهالعظمی آقا سید عبدالحسین لاری
در میان علمای معاصر خود، از امتیازات ویژهیی برخوردار بوده است و به گمان زیاد، همین
ویژگیها موجب آن شده است که میرزای بزرگ مجدِّد شیرازی او را از سامرا و از حلقهی
گرم تعلیم و تعلم آن حوزهی بزرگ، و از میان شاگردان خود برگزیده، به منطقهی فارس
و بوشهر، که خود از وضعیت حساس آن به خوبی مطلع بوده است، گسیل دارد. آن روز منطقهی
فارس و بوشهر، اسیر سلطهی جبار نظامیان انگلیسی بود. و این قطعهی خونین از میهن و
ملت ما، از اشغال خشن و ظالمانهی نظامیان و سیاستمداران انگلیسی، در رنج و مصیبت میزیست،
مرحوم سیدعبدالحسین لاری پرچم جهاد و مبارزهی با اشغالگران را بر افراشت؛ و اولین
نمونهی کوچک، ولی پر معنا از حکومت اسلامی را در این خطه تشکیل داد. بدیهی است که
عِده و عُدهی اشغالگران انگلیسی و رجال سیاسی و درباری دست نشاندهی آنان، توانستند
بر مجموعهی کوچک و مؤمن، ولی تهیدست پیرامون سید بزرگوار فائق آیند و آن بزرگوار و
خانوادهاش را به محنتی سخت دچار کنند؛ ولی ندای حق طلبانه و ظلم ستیز آن عالم دینی
راستین را نتوانستند خاموش سازند. و آن روحانی جلیلالقدر یک بار دیگر در جریان مشروطیت
ایران، حضور روحیه قوی و ذهن روشن و درک عمیق خود از قضایای کشور را به نمایش گذاشت
و علم عدالتخواهی و مبارزهی با استبداد قاجاری را در منطقهی فارس برافراشت.
مشعلی فروزان
بیشک مرحوم آیتاللّه العظمی سیدعبدالحسین لاری یکی از فقهای بزرگ و کمنظیری است که به طور یکسان، عرصهی علم دین، و صحنهی جهاد و سیاسی را، با مشعل فروزان وجود خویش روشن ساخته است. او یکی از مفاخر حوزههای علمیه، و یکی از شخصیتهای برجستهی تاریخ ایران است. سزاست که دربارهی ابعاد علمی و اخلاقی و جهادی و سیاسی این شخصیت بزرگ، تحقیق و تفحصی شایسته، صورت گیرد و اندکی از حق عظیم او و خاندان با فضیلتش ادا شود. توفیقات همهی حضار محترم، بخصوص دستاندرکاران این گردهمایی را از خداوند متعال خواستارم.
اين بنا در کوي سنان شهرستان جهرم در استان فارس واقع گرديده و از آثار دوره صفوي است . بنايي ساده با صحن، ايوان، غرفه هاي دوطبقه و شبستان است که کلا با سنگ و گچ ساخته شده است . لوحي سنگي در بالاي در غربي مسجد نصب گرديده است که بر اساس آن، اين مسجد در سال ۱۰۸۴ ه-. ق که رو به خرابي مي رفته، توسط شخصي به نام حاجي رضا تعمير شده است . اين بنا به شماره ۹۸۷ به ثبت تاريخي رسيده است .
امامزاده فضل بن موسی بن جعفر(ع)
مشهور به ‘شاهزاده فضل’ از نوادگان امام موسی کاظم(ع) بوده و از
جمله برادران حضرت شاهچراغ به شمار می رود که حرم شریف ایشان در شهرستان جهرم
محفلی برای دلسوختگان است. طبق آمار اداره کل اوقاف و امور خیریه استان فارس قریب
به 61 امامزاده در این شهرستان مدفون هستند که یکی از مهمترین آن امامزاده فضل بن
موسی بن جعفر ع مشهور به شاهزاده فضل است که مورخان و تاریخ دانان وجود
شریف ایشان را از برادران تنی امام رضا و حضرت احمد بن موسی ع می دانند که حرم
شریف ایشان در جهرم میعاد گاه ومحفل انس عاشقان حضرتش است
حضرت
فضل بن موسی بن جعفر (ع) چگونه به جهرم آمد
کاروانی از اهل بیت همراه با حضرت فاطمه معصومه (س) جهت
زیارت و دیدار با امام علی بن موسی الرضا(ع) از مدینه عازم ایران شدند که خبرشهادت
امام رضا(ع) درنزدیکی شهر قم به ایشان رسید.به دستور حضرت معصومه س کاروان راهی
شهر قم شدو طولی نکشید که ایشان بر اثر بیماری درگذشتند و یا بنا به برخی اقوال بر
اثر مسمومیت به شهادت رسیدند و از طرفی دستگاه حاکم دستوری را به والیان شهر های
مختلف صادر کرد تا اهل بیت(ع) را در هر کجا مشاهده نمودند فورا به شهادت برسانند
به این ترتیب
امامزادگانی که همراه با حضرت معصومه (س) به ایران آمده بودند، به ناچار متفرق
شدند و
هر کدام به
منطقه ای عزیمت کرده، به صورت ناشناس به زندگی ادامه دادند اما تعداد زیادی از
آنها شناسایی شده و به شهادت رسیدند.عده ای از این بزرگواران نیز راهی استان فارس
شدند که حضرت احمد بن موسی (شاه چراغ مشهورترین آنها است
نقل میکنند که امامزاده فضل بن موسی(ع) به جهرم
آمد و در بیرون از شهر در منطقه خارقان سکنی گزید. منطقه خارقان (شهرک فاطمیه) که
در گذشته از شهر فاصله زیادی داشته است به علت وجود قنات معروف خارقان زمین های
کشاورزی بسیاری داشت و امامزاده فضل(ع) به صورت ناشناس در آن مکان به کشاورزی می
پردازند.به مروز زمان مردم به این امامزاده بزرگوار علاقه مند شدند و آوازه علم
و تقوای ايشان در سرتاسر شهر پیچید تا اینکه حاکم شهر نیز از آن باخبر شد و هنگامی
که از هویت واقعی اين بزرگوار آگاه شد، گروهی را مامور به شهادت رساندن ایشان کرد
سرانجام
یکی از مامورین هنگامی که فضل بن موسی بن جعفر(ع) از شدت خستگی از کار
روزانه در کنار جوی آب به خواب رفته بودند، با ضربات «بیلایشان را به شهادت
رسانید و فردای آن روز کشاورزان متوجه پیکر مقدس ايشان که مظلومانه به خون غلطیده
بود، شدند و در همان مکان (خارقان) به خاک سپردند
ویژگی
های معماری حرم فضل بن موسی بن جعفر (ع
این زیارتگاه
دارای گنبد آجری ساده و بلندی است و ساختمان آن شامل بقعه ای کوچک و ساده بوده که
درون آن فاقد تزیینات و کاشی کاری است. سنگ قبر این امامزاده در سال 806 هجری قمری
به دستور سلطان محمد سلجوقی در اصفهان ساخته شده و به جهرم انتقال یافته که
ساختمان این بنای معنوی نیز مربوط به قرن نهم هجری است
مرقد
شاهزاده فضل (ع) زیارتگاه عاشقان اهلبیت (ع
امروز مرقد پاک ایشان زیارتگاه اهل دل و عاشقان دل سوخته ای است که از مکان های دور و نزدیک برای ادای احترام به آن محل مقدس مشرف می شوند.
امامزاده حسين عليه السلام در جنوب غرب جهرم در خيابان امام حسين عليه السلام واقع شده است و نسبتش به حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي رسد و بقعه آن داراي يك هشت ضلعي بزرگ است كه گنبدي زيبا و بلند بر آن قرار دارد. بقعه مباركه آن حضرت متعلق به دوره صفويه ذكر شده و همچنين محوطه امامزاده تا 50 سال قبل قبرستان عمومي بوده است بقعه داراي دو گلدسته و گنبدي مخروطي شكل با تزئينات كاشي معرق زيباست و هر شب جمعه اين محل پذيراي مشتاقان و حاجت مندان منطقه ميباشد و با توسل جستن به اين امامزاده حاجات خود را از خداوند مي خواهند.
شهيد علياكبر رحمانيان نام آشناي لشكر المهدي
(عج) كه خاك جنوب و غرب بوسهگاه گامهاي استوار و شروه خوان نام بلند اوست دربيست وپنجم
محرم الحرام 1382 (ه،ق) در حالي كه زمين و زمان داغدارشهادت سيدالساجدين امام زين العابدين
(ع) بودند درخانوادهاي منور به نور ايمان و شيفته اهل بيت (عليهم السلام) ديده به
جهان گشود.
اولين گريههاي كودكانهاش گويي در سوگ مردي وارسته
بودكه همزمان با تولد او بر دستهاي مردم قهرمان پرور جهرم تشييع ميشد. در زادروز ميلاد
اين عزيز عالم رباني حضرت آيتاللهي راه سفري ابدي را در پيش گرفت و شهر جهرم يك بارديگر
غرق در عزا و ماتم كرد. شهيد رحمانيان اين گونه درحال و هوايي روحاني تولد يافت و دوران
كودكي پرنشاط كودكي را در دامان پدر و مادري فرهيخته به سرآورد.
اين شهيد بزرگوار تحصيلات خود را تا پايان دوره
متوسطه ادامه داد و با اخذ مدرك ديپلم از تحصيل فراغت يافت. فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي
وي كه از سالها قبل از انقلاب آغاز شده بود بعد از پيروزي انقلاب همچنان ادامه يافت
و اين سردار شهيد باپيوستن به جمع سبز پوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خود را آماده
دفاع از انقلاب و ميهن اسلامي نمود.
جنگ تحميلي عرصه تبلور استعدادهاي نهفته او بود
.سردار شهيد رحمانيان با شروع اولين جرقههاي جنگ به سوي جبهههاي نور شتافت كه شور
و حال و التهاب اولين اعزام را در قسمتي از خاطراتش اين گونه بيان داشته است.
با چهارده نفر از برادران سپاه جهرم به جبهه اعزام
شدم. آن زمان تازه جنگ ايران و عراق شروع شده بود و خرمشهر سقوط كرده بود…شور و حالي
ديگر در بين برادران بود و تمام آنها با گريه و التماس مسؤولين را راضي كرده بودند.
عيدقربان سال1401 (ه،ق) بود در جهرم نماز عيد برپا بود كه به محل نماز آمده و با مردم
خداحافظي كرديم ازشدت شوق اشك درچشمم حلقه زد خدا ميداندكه چه حالي داشتم.
سردار شهيد علياكبر رحمانيان فعاليتهاي خود را
با عنوان مسؤول آموزش بسيج جهرم آغاز كرد و با اينكه بسياري از دوستان به علت اهميت
حضور وي در بسيج ازرفتن او به جبهه ممانعت ميكردند با اين همه شهيد به دفعات راهي
عرصههاي نبردگرديد و با پذيرفتن مسؤوليتهاي مختلف عملياتهاي متعددي را عرصه دلاوريهاي
خود ساخت.
وي در عملياتهاي والفجر مقدماتي 1،2،،4 و عمليات
خيبر فرماندهي طرح و عمليات تيپ المهدي(عج) را برعهده داشت درعملياتهاي رمضان و محرم
به ترتيب به عنوان فرمانده گردان و مسؤول محور عمليات حضور داشت .علاوه براين مدتي
نيز با عنوان معاون تيپ تكاور رعد متشكل از گردانهاي تيپ المهدي و تيپ 55 هوابرد اصفهان
انجام وظيفه كرد.
سرداشهيد رحمانيان درمدت زمان حضور در جبهه به دفعات
آماج تير و تركش دشمن قرار گرفت و با تحمل جراحات بسيار راهي بيمارستان گرديد و آن
گونه كه آرزو كرده بود درتاريخ 27بهمن 1364 با بدني پاره پاره به ديدار دوست شتافت.
یکی از هم رزمان سردار نستوه جنگ، شهید حاج علی
اکبر رحمانیان، می گوید:
«در پایگاه امیدیه بودیم. یک ساعت به اذان صبح مانده، از خواب بیدار شدم. شهید علی اکبر را دیدم که بعد از چهار شبانه روز عملیات، در حالی که آثار خستگی شدید در چهره اش آشکار بود، وارد سنگر شد. فکر کردم با آن حال خسته اش دراز بکشد، چون خواب از چشمانش می بارید، ولی، دیدم جانمازش را پهن کرد و آماده نماز شب و مناجات با خدا شد. به او گفتم: حاجی خسته هستی، کمی استراحت کن! لبخندی زد و گفت: ما الان برای همین نماز و خدا داریم می جنگیم. سپس مشغول عبادت شد».
شهید ابوالفضل اسدزاده، در سوم آذر
1333 در شهرستان جهرم و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. وی دوره ابتدایی را در دبستان
شاپور و دوره متوسطه را در دبیرستان های فردوسی و اسلامی این شهر گذرانید.
شهید ابوالفضل اسدزاده در دوران تحصیل خود
از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود؛ به طوری که زبانزد شاگردان و معلمان بود. وی در
سال 1352 به استخدام نیروی هوایی ارتش در آمد و به عنوان “دانشجوی افسری رادار”
مشغول به خدمت می شود. شهید اسدزاده در پایان دوره به دلیل کسب رتبه ممتاز، به عنوان
استاد رادار، در مرکز آموزشهای هوایی تهران مشغول به خدمت شده و از آنجایی که به ادامه
تحصیل علاقه داشت در کنکور سراسری دانشگاه شرکت کرده و در رشته پزشکی قبول می شود،
اما با مخالفت ارتش روبرو می شود. شهید اسدزاده نا امید نمی شود و به رغم نیاز مبرم
به وی در تدریس رادار، در سال 1355 در رشته خلبانی نیروی هوایی شرکت می کند و پس از
قبولی، به عنوان دانشجوی خلبانی ادامه تحصیل می دهد. وی پس از گذراندن دوره مقدماتی
در همان سال عازم آمریکا می شود.
شهید ابوالفضل اسدزادهدوره تکمیلی را در
کشور آمریکا با موفقیت بی نظیر به پایان می رساند و کلیه جوایز آن دوره را بدست می
آورد که تا آن زمان هیچ کدام از دانشجویان ایراینی و آمریکایی چنین امتیازی را کسب
نکرده اند.
بنا به گفته شهید اسدزاده، استاد خلبان
آمریکایی گفته بود اگر روزی من در جنگ، با اسدزاده روبرو شوم حتما از مقابل او می گریزم.
در رابطه با کسب جوایز در متن نوشته شده
ای توسط شهید آمده است: بالاخره پس از تلاش های زیاد و کمک خداوند به آن نتیجه ای که
سالها منتظرشس بودم رسیدم و آن پرواز با هواپیمایی است که تمام آرزوها را به ثمر رساند،
امیدوارم که همه به آرزوئی که در دل دارند، برسند. شب دوشنبه 13 آذر 1357برای من فراموش نشدنی است،
چون به آن آرزویی که نهایت افتخار را داشت، رسیدم، در تمام دوران خلبانی که جهت دریافت
وینگ خلبانی دوره می دیدم همیشه فکر می کردم که که از بقیه عقب هستم و این فکر باعث
کار کردن مضاعف شد ولی در این روز متوجه شدم که نه تنها عقب نیستم بلکه از همه جلوتر
بودم تا جایی که رئییس پایگاه آمریکایی مرا به اسم شناخت و در خواست پرواز با من کرد.
اینها همه لطف خداوندی و دعای شما هاست که انسان سرافراز می گردد.
در این نوشته آمده است، عکس را با جوایزی
که دریافت کردم در روزنامه انداخته اند. چهار جایزه ممتاز وجود داشت که یکی مربوط به آکادمی پرواز یعنی درس، یکی مربوط
به پرواز، یکی مربوط به بهترین افسر و یکی نیز مربوط به کسی است که از همه نظر بهترین
است، که هرکدام از اینها را یک نفر می توانست بگیرید و در تاریخ نیروی هوایی آمریکا
برای اولین بار تمام اینها متعلق به یک نفر شد و آن من هستم که در عکس دیده می شود.
(20/9/1357).
سرلشکر خلبان شهید ابوالفضل اسد زاده در
خرداد 1358، مصادف با پیروزی انقلاب به میهن اسلامی باز می گردد و به درخواست کشور
آمریکا جهت ماندن در آن کشور، پاسخ منفی می دهد و علاوه بر آن، سایر دانشجویانی در
در آمریکا بوده و تحریک به ماندن می شدند را قانع به بازگشت به کشور می نماید و در
این مورد نیز کاملا موفق بوده است به طوری که حتی یک نفر از آن دانشجویان در آمریکا
باقی نماند. شهید ابوالفضل اسدزاده پس از بازگشت به عنوان استاد خلبان در دانشکده هوایی
مشغول به خدمت می شود و با توجه به ضطع رابطه با آمریکا و عدم اعزام دانشجو به آن کشور،
وی و جمعی از همکارانش مسئول تشکیل دانشکده خلبانی می شوند و اقدامات اولیه انجام می
دهند و دانشجویان ادامه تحصیل خود را در ایران آغاز می نمایند. شهید ابوالفضل اسدزاده
یکی از مؤثرترین افراد در ایجاد دانشکده خلبانی جهت پرواز دانشجویان، در پادگان قلعه
مرغی تهاران بود. او با شروع جنگ تحمیلی به
سبب احساس مسئولیت در پاسداری از میهن اسلامی داوطلب پرواز با هواپیمای جنگی(اف 5)
می شود و در سال 1361 در پایگاه دزفول پرواز با هواپیمای جنگی را با موفقیت انجام می
دهد و در همان پایگاه مشغول به خدمت می شود.
شهید ابوالفضل اسدزاده علاقه زیادی به شرکت
در پروازهای جنگی داشته که با توجه به وجود خلبانان با سابقه پروازی بیشتر و جوان بودن
او، مسئولین پایگاه با خواسته اش مخالفت می کنند و می گویند شما نباید در پروازهای
جنگی شرکت کنید. اما شهید اسدزاده اصرار می ورزد و بالاخره فرماندهان خود را قانع به
پذیرش خواسته اش می نماید. در سال 1362 عقیدتی سیاسی پایگاه از بین چندین نفر شهید
ابوالفضل اسدزاده را کاندیدای معاونت نظامی عقیدتی می نماید و از او دعوت می نماید،
شهید اسدزاده به شرطی این مسئولیت را می پذیرد که امور پروازی خود را انجام دهد و این
امر مورد موافقت قرار می گیرد.
شهید ابوالفضل اسدزاده پس از پروازهای مکرر در خاک دشمن و بروز مهارت و شجاعت خود سرانجام در عملیات والفجر8 پس از بازگشت از مأموریت مورد اصابت پدافند هوایی دشمن قرار می گیرد و به هواپیما صدمه شدید وارد می شود، لیدر وی نکرر از او می خواهد هواپیما را ترک نماید اما او عقیده داشت به هر قیمت که شده باید هواپیما را نجات دهد که به رغم تلاش زیاد فرصت پیدا نمی کند و در خاک ایران اسلامی در جزیره مینو منطقه فاو هواپیمای وی با زمین برخورد می کند و بنا به گفته افسر رادار با ندای یا امام زمان(عج) به آرزوی خود که فوز عظیم شهادت است نائل می آید.
مسجد خان يا مدرسه علميه
زمانيه-غرب شهر جرم – بنا ازخشت وگل وآجر وسنگ وگچ ساخته شده است اين بنا مربوط به
دوره صفويه است وباني آن شخصي است بنام حاج محمد حسن خان اين بنا حدود دويست سال
قبل توسط يكي از افراد خاندان مؤسس آن تعمير گرديد كه تاريخ تعميرآن باحروف
ابجدباشعر برسنگي نوشته شده وبربالاي درب ورودي مدرسه قراردارد
درشرق مدرسه مسجدي
باسابقه اي همسان قراردارد كه سنگهاي قبر مربوط به افراد عادي درآن وجود داردومزار
شيخ قطب الدين محي شيرازي نيز دراين مدرسه است .تعداد طلاب ومدرس همه روزه درمدرسه
مشغول تدريس وتحصيل اند،حدود يك هزار نفر درسال بازديدكننده دارد بنابه شماره ي
960 به تاريخ 5/1/1352 متعلق به دوره صفويه درفهرست آثار ملي سازمان ميراث فرهنگي
ثبت شده است .مدرسه خان (زمانیه) درسال 1103 قمري به دستور حاج
محمد مومن بيگا ساخته شده وبعدهابه وسيله وهمت حاج محمد آقا (پدر حاج محمد حسن خان
تمميرشده است .)
درمجموع حجره هاي اين
مدرسه 20عدد مي باشد
درقسمت شمالي مدرسه دوحجره كه از بقيه حجره ها بزرگ تر
مي باشد مربوط به كلاس هاي درس زمستانه مي باشد
درقسمت جنوبي مدرسه يك ايوان سرپوشيده اما جلو باز وجود
دارد كه اين محل براي تدريس دروس حوضوي درتابستان بوده است.
6حجره درقسمت شرقي وغربي مدرسه به صورت تك اتاقي واقع
شده است كه مخصوص طلاب مجرد بوده ودرايام تحصيل درانجا زندگي مي كردند.
دربين حياط مدرسه يك حوض 8 ضلعي وجود داردكه دورتادور آن
ودرچهارطرف آن باغچه هايي با درختان متنوع كه آب وهواي مناسب هستند همچون نخل
وليمو ونارنج ديده مي شود
درضلع غربي مدرسه مسجدي درهمجواري اين مدرسه واقع است كه
تاريخ ساخت آن همزمان بااحداث همين مدرسه مي باشد كه ازمسجد نيز داراي راه ورودي
مي باشد درچهار ضلع اين بنا چهره هايي بزرگتر وگاهي دربعضي ازگوش ها حجره هايي
تودرتو تعبيه شده است كه بنابه گفتار عده اي محل اقامت طلبه هاي متاهل بوده است.
تنها تزئينات موجود دراين بنا آجركاريهاي نماي اين ساختمان است كه به صورت راسته است .ازدلايل ايجاد اين بنا درجهرم نبوديك مكان مذهبي براي تحصيل علوم حوزوي وهمچنين مذهبي بودن مردم شهرستان وعلاقه ي زياد به علم بوده است.
اين بنا به دليل هم مفارن بودن بابناي مدرسه خان شيراز شباهات زيادي درفرم، معماري وفضاهاي موجود در اين بنا دارد.
ازخصوصيات ديگر اين بنا كه كمتر دربناهاي ديگر مشاهده مي شود تقسيمات حجره ها درچهارگوشه ي بنامي باشد ه ازيك ايوان به سه حجره جدا ازهم راه پيدا مي كنيم.
تزئينات جلوي همه ي حجره ها به جز حجره هايي كه درچهار گوشه واقع شده اندبه صورت كادربندي هاي بسيار زياد است ولي حجره هايي كه درچهار گوشه واقع شده اند داراي تزئينات مقرنس مي باشد.
قلعه گبری جهرم واقع بر کوهی کوچک در درون تنگه قلعه گبری واقع شده است.
قلعه گبری محل سکونت زرتشتی ها بوده که در جهرم زندگی می کردند. در حمله
اعراب به این منطقه چیزی از این قلعه تاریخی به جای نماند. این قلعه بر روی کوهی باصفا
و سرسبز در فاصله کوتاه از از غار سنگشکنان واقع شده است.
این قلعه در جایی قرار گرفته که چشم انداز کل شهر در بر دارد. این قلعه
به شکلی بوده است که هیچکس نمی توانسته از این قلعه بالا برود و به آن نفوذ کند، زیرا
کوه آن همانند دیوارهایی بلند سد راه می شود.
از شگفتیهای قلعه گبری جهرم چاه این قلعه است که در سنگ کوه حفر شده است.
چاهی به قطر دهانه ۲متر وعمقی نامعلوم که درون سنگ ودر پائین
قلعه میباشد.
متاسفانه بقایای زیادی از این قلعه به جای نمانده است، ولی اندک بقایای
آن ارزش دیدن دارد.
اين بناي تاريخي بر فراز تپه اي در خيابان آرادگان واقع شده است. شهرداري اخيراَ اقدام به نور پردازي بنا و ساخت آب نما در پاي اين تپه نموده كه تبديل به مكاني تفريحي گرديده است.